جشن قدم رادمان خان
هورااااااا.... رادمان جونم راه افتاد دلم به تاب تاب افتاد
93/4/21 اولین قدم خوشگلت رو برداشتی (خدارو شکر) و الان کاملا راه میری فقط گاهی اوقات تعادلت به هم میخوره ومیافتی زمین که انشالله اونم یواش یواش درست میشه وبه همین خاطر برای جشن ماهگرد این ماهت و جشن قدمت یه تعداد کمی مهمون دعوت کردیم و منم یه ناهار ساده درست کردم وشما ومهرسا جون کلی مهمونا رو با شیرین کاریاتون سرگرم کرده بودید وکلی همه رو خندوندید
فردای اونروز هم کیکی رو که سفارش داده بودم که طرح روش اولین کفش نوزادیت بود که تونستی بپوشیش رو گرفتیم و با پدرت رفتیم بیرون تا یه چند تایی ازت عکس بندازم
راستی این ماه یه اتفاق خیلی خوب دیگه هم افتاد اونم این که کلاسای کارگاه مادر وکودک دوزبانه ای که ثبت نامت کرده بودم بالاخره شروع شد که حتما سرفرصت میام وتوضیح میدم
اینم که عکسای پایان 14 ماهگیت انشالله پسرم گلم جشن 140 سالگیت عزیزدلم.
وحالا علت این که مامانی دیر به دیر میاد اینه که شما به طور بسیار نادر و غیر قابل نوشتن لب تاب رو فرستادی اون دنیا منم مجبورم هر وقت که خونه مامان ملیح هستم با لب تاب دایی جون برات مطلب بنویسم تا سر فرصت یه لب تاب جدید بخریم