اولین آرایشگاه رادمان خان
دیروز سه شنبه 93/3/6 روز مبعث پیامبر (ص) من وشما وپدرت رفتیم بیرون که اگه شد موهای شما رو کوتاه کنیم اولش خیلی خوب بودی با آقای آرایشگر ارتباط خوبی برقرار کردی ولی همین که دست به سرت زدند آرایشگاه گرفتی روی سرت به هیچ وجه آروم نمیشدی و به هر سختی بود موهاتو کوتاه کردند بعد از آرایشگاه هم چسبیده بودی به مامان و اگه جدات میکردم گریه میکردی بالاخره آرومت کردیم یه مقدار که شاد شدی برگشتیم خونه .
نمیذاشتی ازت عکس بگیریم اما خواستن ،توانستن است ،این عکس چند دقیقه بعد از کوتاهیه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی