اتفاقات خوب
روز هفتم بهمن ماه سالگرد ازدواج من وپدرت بود امسال تنها سالی بود که برای این روز خوب هیچ برنامه ریزی نکرده بودم ،تو دلم دایم خودم رو سرزنش میکردم که ای کاش امسال که رادمان عزیزم هم هست یه جشن میگرفتم وقتی پدرت اومد خونه یه جشن سه نفره شاد بدون تشریفات ترتیب دادیم ،وقت شام خوردن احساس کردم چیزی داخل دهانته خواستم که خارجش کنم متوجه شدم دندون درآوردی به پدرت گفتم فکر کنم خدا بهمون هدیه داده بالاخره کلی خوشحال شدیم وبه همه کسایی که منتظر بودند خبر دادیم،خدا روشکر 92/11/9 باحالت شنا شبیه جهیدن یا پرت کردن ،خودت رو به وسایلی که دوست داری میرسونی 92/11/11 برای اولین بار دنبال پدرت با روروئک رفتی و وقتی پدرت رفت بیرون وشما رو نبرد از ...